پایگاه فرهنگی ،مذهبی شهدای دلفان

وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ

پایگاه فرهنگی ،مذهبی شهدای دلفان

وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ

۴۳ مطلب با موضوع «خاطرات» ثبت شده است

    اردیبهشت ۸۶ حاج آقا حسینی امام جمعه وقت شهرستان دلفان  فرمودند: مادرم اصرار دارند بروند سرپل ذهاب برای حضور در موقعیت شهادت فرزندش .

چون که یکی از فرزندانش را در این شهر تقدیم انقلاب نمودند.

از ایشان مهلت خواستم و از طرق مختلف توانستم تلفن سپاه سرپل ذهاب را پیدا کردم, خوشبختانه با فرمانده سپاه ناحیه,موضوع را در میان گذاشتم ایشان فرمودند شما حرکت کنید تا ما هم زمینه را فراهم کنیم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ بهمن ۰۱ ، ۱۰:۰۰
ساعت سه بعد از ظهر بود که وارد تنگه شوهان شدم ( محل استقرار گردانهای عملیاتی لشگر). قصد داشتم کمی استراحت کنم، اما هنوز نیم ساعت نگذشته بود که یکی از نیروهای مخابرات وارد شد وبا عجله گفت ارتباط  بی سیم با محور ( گردنه پاطاق) قطع شده،  به چادر مخابرات رفتم ، ارتباط با بوکان و خرم اباد با ان همه فاصله برقرار بود ولی با محور نه.
درحال بررسی علت قطع ارتباط بودیم ، ناگهان اولین گروه از پرسنل واحد اطلاعات وارد شدند ، انها بمن گفتند که عراق از گردنه پاطاق عبور کرده ‌ای سمت شهر کرند درحال پیشروی می باشند.!
گروه وگروه از نیروهای ما که در منطقه عملیاتی بودند وارد می شدند وهرکدام براساس مشاهدات خود روایت گوناگونی را بیان می کردند.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مرداد ۹۹ ، ۲۲:۱۶
 

   

بسم الله الرحمن الرحیم

شهید حبیب اله احمدی، اودر روزهای اغازین جنگ مدتی را درمناطق عملیاتی بود، اما پس از حادثه ناگوار فوت زنده یاد سید ابوالحسن موسوی که مسئولیت اموزش وسازماندهی نیروهای بسیجی در شهر نوراباد را برعهده داشت، تنها کسی که توانست ان خلائ را پر کند ،شهید احمدی بود،

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ اسفند ۹۵ ، ۱۶:۲۳

شهید میر نازار خندان در سال 1338 در روستای عبدالحسینی بخش خاوه نورآباد دلفان به دنیا آمد.در حد خواندن و نوشتن سواد آموخت در هفدهم شهریور 1357 معروف به جمعه سیاه  در هنگام تظاهرات بر علیه رژیم منحوس پهلوی بر اثر اصابت گلوله به ناحیه سر به مقام شهادت نائل آمد  

عضویت در کانال تلگرامی شهدای دلفان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ بهمن ۹۵ ، ۱۱:۳۷

در شب عملیات مرحله اول بیت المقدس که در منطقه فکه انجام گرفت هر یک از رزمندگان یک قمقمه آب با خود همراه داشتند ولی شهید هاشم مرادی دوعدد قمقمه به همراه داشت و از ایشان که پرسیدیم گفتند: یک قمقمه برای نوشیدن ویک قمقمه برای وضو گرفتن .متوجه شدم ایشان دائم الوضوء هستند.

« راوی حاج علی محمد نظری »

جهت عضویت در کانال تلگرامی شهدای دلفان کلیک کنید

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آذر ۹۵ ، ۲۳:۳۶

هربار که از ماموریت جبهه بر می گشت در میان دوستان و اقوام فریاد می زد واقعاٌ برای ما ننگ است که در خانه هایمان راحت بنشینیم و آمریکای جنایتکار رژیم بعث عراق را وادار به حمله به جمهوری اسلامی ایران نماید و دین و شرف و حیثیت و ناموس ما را مورد تجاوز قرار دهند.

راوی : همرزمان شهیدمحمد مهدی موموندی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آبان ۹۵ ، ۲۰:۲۵

این کتاب با رویکرد بر چند خاطره از خاطرات شهید والامقام عزیز قاسمیان در قالب داستان توسط سرکار خانم فریده شادابی برای گروه سنی ج منتشر گردیده است                              دریافت
حجم: 812 کیلوبایت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۴ ، ۰۶:۲۶

شهید محمد مرادی در جواب این سوال که چرا درس را رها کرده  و به سپاه پیوسته اید می گفتند: جبهه خود یک دانشگاه است، دانشگاه جبهه درس هایی به من آموخته که در بهترین دانشگاههای جهان نمی توانستم آنها را فرا گیرم

منبع:کتاب خاکریز خاطره ها

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۹۴ ، ۰۶:۰۸

ترس از قیامت "خوفامن العقاب" وعشق به معبود ، چنان تقوایی در وی به  وجود آورده بود

 " فهم والنار کمن قد راها وهم فیها معذ بون "  که در گرمای سوزان تابستان ، پای برهنه وزبان روزه به امر کشاورزی می پرداخت ودرجواب اطرافیان می فرمود به یاد روز قیامت "اتعب نفسه للاخره" برای آخرت خود را به زحمت می اندازد ، به راستی که " آسایش آخرت رابا رنج دنیا وسیراب شدن آنجا را با تحمل تشنگی دنیا بدست آوردند "

به نقل از دوستان شهید نجف جابری

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ تیر ۹۴ ، ۱۰:۳۵


شهید حسن رضا حقی یکی از نیرو های بسیار فعالی بود که هر وقت در خواست اعزام به جبهه میداد بنده موافقت نمیکردم تا اینکه یک بار خیلی اسرار داشت و من چون می خواستم او را منصرف کنم یک شرط سخت برای ایشان گذاشتم که باید یک گروهان نیرو جمع کنی تا اجازه اعزام بدهم، سه روز نگذشت که ۳۵۰ نفر نیروی آماده اعزام را به سپاه آورد و شرطی که برایش گذاشتم را محقق کرد، روز اعزام با همسرش خداحافظی کرد اما با پسرش خداحافظی نکرد و پس از اینکه دستی روی سر پسرش کشید گفت: من بعداً با پسرم خداحاقظی می کنم ، گذشت تا اینکه خبر شهادت شهید حقی را به ما دادند اما جنازه ایشان مفقود بود، ولی همیشه می گفتم شهید حقی به بچه اش قول خداحافظی داده و حتماً بر می گردد، گذشت تا اینکه بعد از ۱۲ سال جنازه ایشان برگشت و ازدرب منزل پس از خداحافظی از پسرش در کنار دیگر شهدا به خاک سپرده شد.

راوی :سردار نصرت اله سیف

 برگرفته از    سایت سلام دلفان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ خرداد ۹۴ ، ۱۸:۰۲