نشان از بی نشانها
اردیبهشت ۸۶ حاج آقا حسینی امام جمعه وقت شهرستان دلفان فرمودند: مادرم اصرار دارند بروند سرپل ذهاب برای حضور در موقعیت شهادت فرزندش .
چون که یکی از فرزندانش را در این شهر تقدیم انقلاب نمودند.
از ایشان مهلت خواستم و از طرق مختلف توانستم تلفن سپاه سرپل ذهاب را پیدا کردم, خوشبختانه با فرمانده سپاه ناحیه,موضوع را در میان گذاشتم ایشان فرمودند شما حرکت کنید تا ما هم زمینه را فراهم کنیم.
روز بعد به اتفاق همسایه ها جناب آقایان حمید محمودی و مسلم مرادزاده و حاج کاظم و حاج علی کاظم زارعیان همگی به اتفاق خانواده در معیت امام جمعه به سمت سرپل ذهاب راهی شدیم.
خوشبختانه دوستان سپاه استقبال خوبی انجام دادند و توانسته بودند همرزم شهید را پیدا کنند.
به همین خاطر ما را به مکانی بردند که این شهید بزرگوار همان جا به شهادت رسیدند.
بطور طبیعی فضای بسیار زیبا و محزونی فراهم گردید بخاطر اینکه مادر این شهید گرانقدر برای اولین بار به محل آسمانی شدن فرزندشان آمده بود.
این موضوع همزمان شده بود با عملیات سرفراز بازی درازَ از این فضا بهره بردیم
پس از دو روز که به منزل مراجعه کردیم پایان شب که همه اهل خانه برای استراحت رفته بودند.
رو به روی عکس شهید شهبازی نشستم و با او درد دل کردم به هر حال آن شب گذشت صبح شد به محل کار مراجعه کردم (سپاه دلفان ) قبل از اینکه وارد فضا و محوطه سپاه شوم جانباز مرحوم جناب جواد طلایی دم در ایستاده بود صدایم زد: بیا کارت دارم اصرار کردم کارت چیه؟ گفت هیچی نگو فقط بیا مرا تا محل کارشان کشان کشان بردند از داخل میز جلوی دستشان مشمایی را در آوردند که شامل دو تسبیح , مهر و قرآن آغشته بخون شهید سعید شهبازی را بهم دادند که در زمان اصابت ترکش به سینه مبارکشان , قرآن در سمت چپ جیب شهید بوده است.و فرمودند دیروز برای کاری به استان رفتم بطور تصادفی این یادگاری با ارزش را پیدا کردم.
مفتخرم که هم اکنون این یادگاری قیمتی را نگه داشته ام.
منبع: کتاب با قافله شهدا(یادنامه ی شهدای دلفان در منطقه ی عملیاتی حاج عمران