در بهار 1379مشغول تهیّة کلکسیون کاملی از عکس
های برادرم به منظور زنده نگه داشتن یاد و خاطرة ایشان در قالب فیلمی بودم و با
تحقیق و تفحّص عکس های مختلفی را جمع آوری کرده بودم
،مع الوصف یک روز عکسی را در منزل پدر زنش یافتم که قبلاً هیچ وقت آنرا
ندیده بودم و چون فیلمش را نداشتیم به
منظور ظهور آن عکّا سی های مختلف شهرستان نورآباد و خرم آباد را تماماً گشتم، مع
الأسف همگی جواب منفی داده و اظهار
بی اطّلاعی کردند. عکس مزبور تنها یک نسخه بود و چاپ آن هم ضرورت داشت ، بنده نیز
خسته و نگران و نومید، هر چه فکر کردم فکرم به جایی نرسید، تا اینکه در یکی از شب
های جمعه (بعد از نماز صبح)بخواب رفتم ، در عالم رؤیا برادرشهیدم را در خواب دیدم
و چون عکس مزبور از جیبم کمی پیدا بود فرمودند : ‹‹ این عکس کیست ؟ ›› گفتم : ‹‹
عکس شما ست ، آنرا امانت گرفته ام تا از رویش ظاهر کنم . ›› نگاهی به عکس انداختند
و ادامه دادند ‹