شهید «حاج علیرضا قاسمپور» فرزند ارشد مرحوم
«شاوردی» در آذر ماه یکهزار و سیصد و چهار هجری شمسی در روستای گاوکش علیاء از
توابع شهرستان نورآباد دلفان ، در خانوادهای مؤمن و کشاورز دیده به حیات گشود .
در اوان کودکی به مکتبخانه رفت و خواندن و نوشتن آموخت و نظر به عشق و علاقة
شدیدی که به احکام دینی و تعالیم مقدس اسلامی داشت و از آنجا که در آن زمان ،
جراید و وسایل ارتباط جمعی نظیر «رادیو ، تلویزیون و …» بصورت امروز گسترده نبود ، مرحوم شهید بمنظور ادای فرایض نمازهای
یومیه در اوّل اوقات آنها همواره با صدای رسای خویش اذان میگفت ، علیالخصوص
هنگام افطار و بیدار کردن مؤمنین روستا در وقت سحر و امساک آنان در صبح ایام
ماههای مبارک رمضان ، و این عمل را بزرگترین وظیفة خود میدانست و به آن مبادرت میورزید
.
در سال 1325 با راهنمایی مبلّغین روحانی
وارد حوزه علمیه خرمآباد شد و از محضر اساتیدی چون مرحوم «آیةالله کمالوند » کسب
فیض نمود و بعد از آن به حوزه علمیه قم عزیمت کرده و از محضر علمای اعلام آن دیار
بهرههای فراوان برد و سپس به قریة خویش برگشت و با ایمان و ارادهای مستحکم به
تبلیغ شریعت مطهر اسلام و ارشاد مردم پرداخت و فعالیتهای مذهبی خویش را «از جمله
امر به معروف و نهی از منکر و موعظه و هدایت مطربین و تأدین و ارشاد سارقین و …» هیچگاه ترک
نساخت .
ایشان فردی متدین ، مؤمن و متعهد به اسلام و در صداقت ، راستی و درستی ،
طهارت روح و تهذیب نفس ، زبانزد خاص و عام بود تا آنجا که روحانیون ، دوستان و
آشنایان ، جملگی بر مراتب شایستگی و خلوص و تعهد و ایمان وی صحه میگذارند . اکثر
شبها مشغول تضرع و راز و نیاز با خدای خویش بود . احیاءگر نمازهای نافله و دعای
مداومش ، مرگ در هجرت ، جهاد و شهادت بود ، در عزا و شادی مردم شرکت ولی هرگز از
خانوادههای کمبضاعت و ایتام نیازمند طعامی نمیخورد . مردم را از برگزاری مجالس
و مراسم پرخرج و زرق و برق و لغو و بیهوده برحذر میداشت و آنان را به تفکر در
سیارات آسمان و گردش منظم شب و روز و حکمت آیات بیشمار خداوند متعال و سیر در
آفاق و انفس دعوت میکرد و میگفت : « در آسمان و آیات خداوند مشاهده کنید ، در
زمین سیر کرده عبرت بگیرید و برای این سفر پرخطر توشه برگیرید ، همانا دیگران برای
شما کاری انجام نمیدهند همانگونه که شما برای والدین و اموات خود ، هیچ کاری
نکردید .»
با
رسومغلطقدیمی و سنتی مانند « سیاه پوشیدن و صورتخراشیدن در سوگواریها ، دست
دادن به نامحرم و …» به شدت مخالفت میورزید . در ایام نوروز
باستانی تک تک افراد محل را بازدید و آنان را به رعایت تقوای الهی و کف نفس از
محرمات و روشن کردن منازلشان به نور تلاوت قرآن دعوت میفرمود .
وقتی
خبر ارتحال حضرتآیةاللهبروجردی را شنید ، زار زار میگریست و میگفت: «رهبران
دین که از دنیا بروند ، پادشاهان شادی کرده و رکن دین شکسته میشود .»
در
سال 1328 ، به مشهد مقدس مشرف شد و در سال 1330 کلاسهای قرائت قرآن کریم را در
منزل خویش دایر نمود ، خانهاش تعلیم کلام وحی به نوجوانان و جوانان و پایگاه محکم
برای فعالیتهای مبارزاتی روحانیت معظّم بود .
در
طول دوران انقلاب ، در تظاهراتها شرکت فعال نموده و با دریافت دعوتنامههای مراجع
عظام در شهرستان قم حاضر و اطّلاعات لازم را به مبارزین میداد . در سال 1341
هنگامی که حضرت امام خمینی(ره) دستگیر شده بود ، ایشان در سفری که از
شهرستان خرمآباد به شهرستان نورآباد دلفان داشتند ، با توجه به بحث و مجادلهای
که میان مسافران در مورد «رضاشاه» و حکومت وی بوجود آمد و اکثراً به تأیید و تعریف
و تمجید وی پرداختند ، به تنهایی از حضرت امام خمینی(رض) و روحانیت
مبارز ، دفاع نمودند که متعاقب آن مورد شناسایی و تعقیب مأمورینساواک که مخفیانه
در ماشین مذکور بودند قرار گرفت و بعد از چند ساعتی وی را در روستایگاوکشعلیاء
دستگیر و بهشهرستان نورآباد بروند و بازداشت مخفیانه نمودند .
هنگامیکه شاه ملعون ، به شهرستان خرمآباد آمد ، « شهید حاج علیرضا قاسمپور»
بمنظور ترور کردن وی ، با یک اسحله کمری کمین کرده که با مخالفت بعضی دوستان مواجه
گردید و موفق نشد .
در
امور خیریة عامه نظیر راه و پلسازی و راهاندازی شرکت نفت و تهیه کتب مذهبی برای
مسجد محل ، شرکت فعال داشت و خود نیز متولّی شرکت نفت روستا بود و در سال 1346
حمام روستا را نیز بنا نهاد و سپس در سال 1348 مسجد حضرت صاحبالزّمان(عج)
قریة گاوکش را با تبلیغ و کمک خود و همیاری مردم تأسیس نمود . همواره در جمعآوری
وجوهات شرعیه از مردم ، با همکاری روحانیت معظّم و تحویل آن به مراجع تقلید و
همچنین به دفتر «حضرت آیةالله پسندیده» (مرتضیخمینی) پیشقدم بود و میفرمود :
«پرداخت وجوهات دارای 2 حُسن است : اوّل ، این که بایستی دست رهبر پر باشد تا
بتواند دینخدا را احیاء کند و دوّم ، این که ، تکلیف الهی از افراد ساقط میشود
.»
در
سالهای قبل از انقلاب ، اعلامیههای حضرتامامخمینی(رض) را ، از منابع
و مراجع مربوطه اخذ و آنها را میان اهالی منطقه توزیع مینمود . در سال 1356 وقتی
شاه خائن از ایران فرار کرد ، « شهید حاج علیرضا قاسمپور» در یک راهپیمائی بزرگی
که به همین منظور در میدان دروازه تهران برگزار شده بود ، شرکت فعال داشت و بعد از
آن ، به روستای گاوکش مراجعت کرد و در سال 1357 با همکاری مؤمنین و بزرگان محل ،
حدود 88 رأس گوسفند جمعآوری نمود و آنها را در شهرستان قم تحویل «حضرت آیةالله
یزدی» داد . متعاقب آن به روستا عزیمت نمود و حدود 23 نفر از بهترین جوانان مؤمن و
متعهد و انقلابی روستا را ، بمنظور دفاع از انقلاب اسلامی در ایام دهة مبارکه فجر
سال 1357 تا اسفند ماه همان سال ، به شهرستان قم ، به عنوان داوطلب بسیجی ، اعزام
نمود که همگی مسئولیت حفاظت از پایگاه ارتش در نیروگاه برق و مدرسة پیشاهنگی دوره
شهر شهرستان قم را برعهده گرفتند و هر کدام از آنان در تقسیمبندیها ، به عنوان
سرگروه سایر نیروها ، فعالیت میکردند و از جمله فعالیت آنها ، تلاش در جهت
دستگیری آقایان «اظهاری و اویسی» رئیس ساواک شهرستان قم بود که برای همین منظور به
نقاط مختلف شهرستان قم ، خصوصاً محلّة دامداران ، بارها مراجعه و به تحقیق و تفحص
پرداختند که البتّه ، آقای «انصاری نگهبان مرقد مطهر حضرت امام خمینی(ره)»
و آقای «حقبین» شاهد این قضایا بودند .
شهید
« قاسمپور» در سال 1358 ، با سرمایهای اندک ، به سفر حج «بیتاللهالحرام» مشرف
گشت و در این زمینه نیز توصیه فرمود که : «ائمة اطهار(س)» ، زیارت خانة
خدا را بر تجارت مقدم داشتهاند ، زیرا تجارت ، از بینرفتنی و زیارت ، فناناپذیر
و ماندنی است .»
آری
شهید «حاجعلیرضا قاسمپور» ، در سال 58 ، پس از آنکه عدهای از پاسداران انقلاب
اسلامی ، در بیمارستانی در کردستان به درجة رفیع شهادت نائل آمدند و حضرت امام
خمینی(ره) فرمانی صادر کردند مبنی بر این که «وضعیت کردستان باید ظرف
48 ساعت روشن شود » به همراه 15 نفر از اهالی روستا ، به کردستان اعزام و علیرغم
آنکه حکومت نظامی در کردستان اعلام و برقرار بود ، ایشان مقادیر زیادی اسلحه و
مهمات آنها را جمعآوری و مجسمة شاه ملعون را که تا آن تاریخ ، هنوز ماندگار بود ،
با شهامت تمام پائین کشیدند و با چاپ عکسهای حضرتامامخمینی(ره) و
کلیشههای آن و حک نمودن آنها بر روی دیوارها و… همچنان
مجدانه فعالیت و به نظام مقدس جمهوری اسلامی خدمت مینمود . در سال 1358 بمناسبت
وفات «حضرت آیةالله سیدمحمود طالقانی(رض)» و بمنظور شرکت در عزاداری و
پیوستن به خیل عظیم سوگواران شهرستان نورآباد دلفان ، تمامی اهالی روستاهای گاوکش
علیاء ، وسطی ، سفلی و علیآباد را گرد هم جمـع و مسافت 12 کیلومتری بین قریههای
مذکور تا نورآباد را سوگوارانه با پای پیاده
و بر سر و سینه زنان ، توأم با آه و اشک و اخلاص ، طی
نمودند .
نظر
به این که شهید « قاسمپور» در سال 1358 محل سکونتش را از قریة گاوکش علیاء به
منطقة دره گرم سفلی شهرستان خرمآباد انتقال داد ، در سال 1359 نیز با تبلیغ و کمک
خویش و همکاری مردم دلسوز و مسلمان این منطقه ، نقش فعال خود را در ساخت و تأسیس
مسجد حضرت امام جعفرصادق(ع) درهگرم به خوبی ایفا نمود . با شروع جنگ
تحمیلی ، حبیببنمظاهر زمان ، در جریان طرح بسیج عشایری ، همگام با روحانیت معظّم
، خویشتن را در انجام اوامر الهی مسئول و مکلّف دانسته و طی 4 مرحله «جمعاً بمدت
9 ماه و 20 روز » به نقاط مختلف ، خصوصاً به جبهههای جنوب و غرب کشور «پاسگاه زید
، کوشک ، طلائیه ، کردستان ، کامیاران ، ایلام و …» اعزام
شد و از جمله فعالیتهای وی در سال 59 همکاری مداوم ایشان در جذب و اعزام
یکصدوپنجاه نفر از اهالی روستای گاوکش علیاء جهت شرکت در مانور ماهیدشت کرمانشاه
بود که به نحو احسن این مسئولیت و اقدام بزرگ را در آن زمان ، به انجام رسانید و
همچنان نستوه و مقاوم ، در میادین رزم ، شرکت فعال میجست و آخرین باری که از
معارک جبهه و جهاد ، چند روزی به مرخصی آمده بود ، پیش چند تن از دوستان و اقوام و
آشنایان ، گفته بودند که : «باید زودتر به جبهه برگردم ، چون شب و روز ، یکی مرا
صدا میزند و میگوید : «بیا ، صدا ، صدای آشنایی است ولی او را نمیشناسم ، باید
زودتر برگردم و صاحب صدا را بیابم ! »
سرانجام ، وی ، صاحب صدا را یافت و آن
صدای آشنا ، در ظهر تاسوعای حسینی مورخ 21/7/1362 در منطقة عملیاتی کوشک « پاسگاه
زید » واقع در سه راهی خرمشهر دارخوین ، ایشان را طلبید و عاشقانه جام شیرین شهادت
را سرکشید و با عنایت به این که در وصیتّنامهاش کتباً مرقوم داشته بود که :
«چنانچه شهید شدم ، مرا در کنار قبر برادرزادهام «شهید مصطفی قاسمپور» دفن کنید
.» به همین خاطر ، این شهید گرانقدر را ، در روز عاشورای حسینی ، در جوار قبر شهید
«مصطفی» و دیگر شهدای همرزمشان ، در بهشت رضای خرمآباد ، به آغوش خاک سپردند .
سلام
و صلوات خداوند و جمیع فرشتگان ، مقرب پروردگار ، بر روح پرفتوح شهید «حاجعلیرضا
قاسمپور» و دیگر شهدای تاریخ اسلام ، از خلقت حضرت آدم(ع) ، تا
استمرار نسل وی در این عالم و عوالم دیگر و صدهزاران بار ، زهی سعادت و خوشا بر
حیات و ممات و اهداف بلند و جایگاه و منزلت و راه رسمشان !
اینان
، به راستی دریافتند که آن زمان ، خورشید تابان «کُورت» ، آبها در کام دریا
«سُجِّرَت» ، کوههایسخت و سنگین «سُیِّرَت» و ایمان کامل داشتند که
: «قَد اَفْلَحَ مَنْ زَکّیها وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسّیها» و «کُلّ نفسٍ بِما
کَسَبَت رَهینةٍ» و با تهذیب نفس و تزکیة روح خود ، جز احسان و نیکی هیچ عمل
دیگری را ، رهین خویش نساختند و در اعلا و علیین ، در کنار انبیاء و امامان(س)
بزرگ و دیگر صلحا و شهدا و مؤمنین راستین ، «جَنّاتٌ تجری مِنْ تَحْتِهَا
الاَنـْهار» را یافتند و از همه مهمتر ، «راضیةً مرضیّةً» به لِقاءُ
الله پیوستند .
آری ، زهی سعادت و هزاران بار ، خوشا بر
حیات و ممات و اهداف بلند و منزلت و راه و رسم پاکشان !
« راهشان مستدام ، روحشان
مُفَرَّح و روانشان غریق رحمت باد »
مطلب شما با ذکر منبع در انجمن سربازان گمنام به آدرس زیر درج گردید
لینک مطلب شما در انجمن سربازان گمنام
التماس دعا