پایگاه فرهنگی ،مذهبی شهدای دلفان

وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ

پایگاه فرهنگی ،مذهبی شهدای دلفان

وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ

فرمانده شهید گمنام

دوشنبه, ۹ اسفند ۱۳۹۵، ۰۴:۲۳ ب.ظ
 

   

بسم الله الرحمن الرحیم

شهید حبیب اله احمدی، اودر روزهای اغازین جنگ مدتی را درمناطق عملیاتی بود، اما پس از حادثه ناگوار فوت زنده یاد سید ابوالحسن موسوی که مسئولیت اموزش وسازماندهی نیروهای بسیجی در شهر نوراباد را برعهده داشت، تنها کسی که توانست ان خلائ را پر کند ،شهید احمدی بود، او ضمن اموزش تاکتیک وسلاح شناسی به عنصری بسیار مفید دربسیج شهرستان تبدیل شد، واما انچه از او بیاد دارم. اواخر خرداد ۶۵ در مرخصی بودم به همراه تعدادی از دوستان به بیرون از شهر رفته بودیم ، نزدیکی های عصر یک موتور سوار به سمت ما میامد، وقتی که نزدیک شد برادر حسین صفی پور که دران زمام مسئول مخابرات سپاه بود ،پس از احوالپرسی یک تلفنگرام را نشان داد که دران فرمانده سپاه استان از من خواسته بود فردای همان روز ساعت ۹ صبح در دفترش با او ملاقات کنم.

فردا سر ساعت به دفتر ایشان مراجعه کردم ،دوست عزیزم اقای کرم الهی که مسئول دفتر بود ، گفت فلانی حاج اقا رفتن جلسه استانداری اما سفارش کردن شما با اقای سلیمانی (جانشین وقت سپاه استان) ملاقات کنید، ما وارد دفتر حاج مصطفی سلیمانی شدیم .
بعد از احوالپرسی فرمود، چند وقت پیش در قرارگاه خاتم جلسه ای بوده که هم فرماندهان نیروی زمینی حضور داشتن وهم فرماندهان سپاه کشوری، براساس اطلاعات رسیده ، بعد از تصرف فاو که منجر به انزوای بین المللی عراق گردیده، عراقیها برای کسب وجاهت بین المللی خود بنا دارند تحت عنوان دفاع متحرک، حملاتی را از نقاطی در مرزها اغاز کنند،.برای مقابله باین طرح وجلو گیری از درگیر شدن یگانهای اصلی سپاه، بناست در هر استان یک گردان تحت عنوان قائم (عج) تشکیل شود ،در صورت ظرفیت استان این گردانها حتی میتوانند به تیپ ولشگر تبدیل شوند،
فرماندهان سپاه استان و لشگر۵۷ برای فرمانده این یگان جدید، اقای علی نجات اکبری وبرای جانشینی شما را در نظر گرفتن(سردار اکبری جانشین اسبق سپاه استان لرستان، ما دو نفر از سالها قبل در تیپ ۱۵ امام حسن(ع) با هم اشنا ودوست وهمرزم بودیم )
بعد از توضیحات مفصل ایشان ،پرسیدم حالا ما چه موقع باید کار را شروع کنیم، ؟ گفت همین امروز
گفت ما تعداد ۴۵۰ نفر نیرو را به شهرمعمولان انتقال داده ایم در مرکز تربیت معلم انجا مستقرند
اقای اکبری درستاد جنگ بدنبال تهیه امکانات است شما برید وکارتان را شروع کنید.

همراه راننده ایشان ما عازم معمولان شدیم، هوا در ان مقطعه زمانی خیلی گرم بود ،وقتی وارد شدم تعدادی قالب یخ را در محوطه مرکز گذاشته بودند،
بعضی از نیروها تکه ای یخ در دست واستفاده میکردن، وارد سالن شدم به اطاقها سرمیزدم ،دریکی از ان اطاقها تعدادی از نیروهای شهر نوراباد از جمله شهید حبیب احمدی، شهید علی نجفی، شهید علی قنبری، و…حضور داشتن، وارد اطاق شدم بعداز احولپرسی شهید احمدی گفت فلانی امدی بمانی یا بر سرکشی امده ای؟
گفتم امده ام بمانم ، خوشحالی ان جمع را در صلواتی که بلند فرستادن هنوز با تمام وجودم درک میکنم!
از قرار معلوم انها همان روز صبح به انجا رسیده بودن،وهیچ امکاناتی نداشتن حتی یک لیوان برای نوشیدن اب!
صبحانه نخورده بودن، نهار صرف نشده بود ،وهمین مشکلات اولیه بر روحیه انها تائثر گذاشته بود!،

دران لحظات با ان همه مشکل که همه اولویت داشتن تهیه غذا ضروری بود، به شهید احمدی گفتم برو به فرماندهان این نیروها بگو بیا یند اینجا برای جلسه،
پس از لحطاتی که دوستان امدند، ابتدا خودم را معرفی کردم واز انها هم خواستم خودشان را معرفی کنند،
گفتم از بین همه مشکلات فعلا تهیه اذوقه مهمتره، ولی هیچ پولی برای این کار نداریم ،لذا هرکدام از دوستان هرچه پول همراه دارند به اقای احمدی بدهند تا با ان غذا تهیه وبعدا تسویه میکنیم.

مقدار مبلغ جمع اوری شده در ذهنم نیست ولی کافی بود.

قرار شد ،شهیدان احمدی و نجفی از جالیزهای منطقه مقداری خیار وگوجه (به اندازه نهار وشام) تهیه وچند نفر هم برای تهیه پنیر ونان اقدام کنند.
بعد از اینکه اقای اکبری هم تشریف اوردن وان وضعیت را دیدن بسیار خوشحال، وقرار شد برای حفظ روحیه نیروها مراسم صبگاه وشامگاه را دایر کنیم ،واینجا باز این شهید احمدی بود که عهده دار کار شد، او در ان چند روزکه مادر انجا بودیم عملا همه کاره نیروها شد، فرماندهی میکرد، غذا توزیع میکرد، برای تهیه مواد لازم به شهر میرفت.

تا یک روز اقای اکبری که مدام دراستان پیگیر تهیه امکانات بود گفت فلانی شما گویا خانوده تان هنوز خبر ندارند کجائید، فردا بعد از نماز ظهر یک جلسه در ستاد جنگ استان است امروز برید هم خانواده را در جریان ماموریت جدید قرار دهید وهم فردا درجلسه شرکت کنید.

یکی از مشکلات ما مکان استقرار بود، زمانیکه به سمت نوراباد میرفتم ناگهان مکانی که بین جاده فیروز اباد به خرم اباد هست که هم اکنون دراختیار جهاد نصر استان میباشد نظرم را جلب کرد، برگشتم و وارد ان مکان شدم ، به نظرم جای خوبی آمد، فردا وقتی که به مقر برگشتم موضوع ان مکان را به اقای اکبری گفتم ایشان هم استقبال نمود، قرار شد شهید احمدی امورات را درغیاب ما انجام دهد وما برای بررسی بیشتر مکان دوباره به انجا رفتیم.
که مورد پسند ایشان هم قرار گرفت نیروها را به انجا انتقال و بنام پادگان المهدی نامگذاری شد

ما چهار گروهان را سازماندهی کردیم وفرمانده یکی از این گروهانها شهید احمدی بود.

دو هفته بعد ماموریت دفاع از قصرشیرین وسرپل ذهاب به ما واگذار گردید، درانجا دویگان لشگر ۸۱زرهی ارتش(کرمانشاه)وتیپ نبی اکرم(ص) سپاه حضور داشتن.

قرار شد دو گروهان از نیروهای ما دربین برادران ارتش که روی ارتفاعات سمانه به سمت سرپل ذهاب استقرا داشتن مستقر ویک گروهان هم بر روی ارتفاعات تق تق مشرف برشهر قصر شیرین.

فاصله بین نیروهای خودی در قسمت ارتش با عراقیا بیشتر بود اما فاصله در ارتفاعات قصرشیرین بسیار کم، دلیلش هم این بود که در قصرشیرین عراقیا بعد از ازادی خرمشهر به دلخواه عقب نشینی کردند از لحاظ نطامی مشرف بر شهر بودن ولذا ماموریت این گروهان بسبار سخت بود.

شهید احمدی با ان انگیزه وصف ناپذیرش در قصرشیرین مستقر شد.
فرمانده قرارگاه تاکتیکی تیپ نبی اکرم (ص) دران زمان شهید گلی از بچه های شهر هرسین بود،(واصالتن اهل کاکاوند ) او. یک هفته پس از استقرار گروهان شهید احمدی به مرخصی رفت. ،

بدلیل شرایط حساس خط درقصر من مجبور بودم شب ها درانجا مستقر وروزها برای انجام دیگرامورات به مقر برگردم.

یک روز در پادگان ابوذر که مقر هماهنگی ستاد منطقه بود درجلسه ای بودیم به ریاست حاج ناصح فرمانده نبی اکرم(ص) چند نفر از فرماندهان ارتش وهوانیروز هم حضور داشتن، نزدبک غروب بود من عجله داشتم برای رفتن به قصر، دریک یاد داشت کوچک برای حاج ناصح نوشتم اجازه دهد تا از جلسه خارج شوم، او دربین ان جمع گفت فلانی چرا عجله داری ما میخواهیم کل قصر شیرین را تحویل فرمانده گروهان شما بدیم (شهید احمدی) ،او به تنهایی درمقابل یک لشگر عراق میجنگد.

چند ماه بعد برای اجرای عملیات یگان ما به سپاه پاوه مامور گردید ، هدف عملیات ازاد سازی شهر نوسود و چند شهر عراق(کل اهداف عملیات که دوسال بعد در والفجر ده به دست امد)

کار شناسایی در حال انجام بود ما تعداد گروهان هایمان به شش گروهان رسیده بود وقرارشد بعد از ان عملیات دو گردان را سازماندهی کنیم.وشهید احمدی به همراه شهید محمد ومعظمی گودرزی که تازه به ما پیوسته بود بعنوان معاونین دو فرمانده گردان که در روزهای اینده. به ما ملحق میشدند انتخاب شوند،
در این عملیات گروهان شهید احمدی احتیا ط منطقه عملیاتی بود.

اخرین شبهای قبل از عملیات قرارشد فرماندهان گروهانها هم جهت اشنایی با مسیر عملیات به همراه نیروهای اطلاتاتی عازم منطقه شوند، ما در دامنه های ارتفاعات شمشیر که مشرف بر شهر نوسود است واین شهر دران زمان در کنترل ضدانفلاب(حزب دمکرات ) بود یک قرارگاه تاکتیکی داشتیم ، قرار بود فقط سه فرمانده گروهان عملیاتی راهی شوند ودر ان قرارگاه مستقر تا ما هم به انان ملحق شویم، اما زمان حرکت متوجه شدم شهید احمدی هم کوله بار جنگی خود رابسته ومهیاست، وقتی که ان ذوق وشوق را در او دیدم ،نمی دانستم چگونه به او بگویم که شما لازم نیست بیاید ، به زنده یاد محمد عباس نصیرپور گفتم تا به او بگوید او وبقیه درشب های اینده خواهند رفت،

مشغول اماده کردن نیروها بودم با سرعت خود را به ما رساند وگفت چرا من امشب نبایدبروم، گفتم صبر کن ما باهم میریم!
برای اینکه ناراحت نشود تصیم گرفتم اورا با خودم به قرارگاه تاکتیکی ببرم تا در کنارم باشد، واو هم مثل همیشه بسیار خرسند واماده،!

با فاصله یک ساعت بعد از حرکت اقای نصیرپور وفرماندهان گروهانها (اقای نصیر پور فرمانده قرارگاه تاکتیکی ما بود) ما هم راهی شدیم ،جلو سپاه پاوه برای انجام اخرین هماهنگی های ان شب پیاده واو را نیز به همراه خود پیش اقای شادمانی (فرمانده وقت سپاه پاوه ومسئول عملیات منطقه) بردم بعد از ملاقات با وی درحالیکه از اطاق خارج میشدیم گفت میشه فرمانده گروهان احتیاط تان هم با بچه ها برود ،گفتم اتفاقا ایشان فرمانده ان گروهان است همراهم امده وهیچ قرار نداره میگه باید منهم بروم.

شبانه بعداز توضیحات لازم عناصر اطلاعاتی وچهار فرمانده گروهان ما راهی منطقه شدن، اقای نصیر پور در همانجا ماند ولی من برای پیگیری بقیه امورات به مقر برگشتم،.
بعداز اقامه نماز صبح اقای نصیر پور امد اما بسیار هراسان وگفت بچه ها شهید شدند.

منتظر توضیحات بیشتر نشدیم هردو سوار ماشین شدیم دربین راه گفت انها کارشان را به اتمام رساندن
اما هنگام برگشت برای خوردن اب راهی چشمه زیر ارتفا ونزدیم شهر نوسود میشن وچون شبانه هم از انجا اب خورده بودن بدون هیچ شک وشبهه ای در برگشت به انجا میروند ، اما ضد انقلاب یک مین والمر(این نوع مین اگر در زمین کاشته شود هنگام انفجار حدود نیم متر به هوا پرت میشود وهمزمان منفجر میشود) را تله گذاری کردند وشهید احمدی، شهید گودرزی وشهید علی قنبری که از همه بچه ها جلوتر به انجا می رسند با مین برخورد وهرسه نفر به شهادت میرساند.

پس از انتقال شهدا به معراج شهدای پاوه راهی مقر شدیم ، چه غوغابی در مقر حاکم بود حزن واندو ،
مراسم ویژه شهادت فرماندهان برگزار گردید، اما دران شرایط سخترین مسئله انتخاب جایگزین برای انهابود.

فردای همان روز هواپیماهای عراق محور اول عملیات را درمنطقه دربندی خان که اکثر تیپ ولشگرهای سپاه انجا بودن ومیبایست همزمان با ما عملیات در انجا هم اغاز شود را به شدت تمام بمباران شیمایی کردند، واین یعنی انها از انجام عملیات ما با خبر هستن، ابتدا تصمیم به تعویق عملیات گرفته شد.
در همان ایام یک شب مسئولین استان( ،مرحوم حضرت ایت الله میانجی (ره) استاندار وقت، فرمانده ونماینده ولی فقیه در سپاه استان وچند تن از نمایندگان استان درمجلس شورای اسلامی ) مهمان ما بودند ، وقتی که اقای اکبری در خصوص ان شهیدان توضیح میداد واشاره کرد که میخواستیم بعد از این عملیات شهید احمدی وشهید گودرزی را به عنوان معاون گردان ودر کنار اقای حاج محمد رجب یوسفوند ( قراربود ایشان وسردار عزیز شاهرخی فرمانده سابق سپاه استان در چند روز اینده به جمع ما اصافه شوند)و زنده یاد حاج محمد عباس نصیرپور انتخاب کنیم. ایت الله مبانجی فرمود «وخدا انها را زودتر از شما انتخاب نمود »

یک هفته بعد اجرای عملیات در ان منطقه کلا کنسل گردید.
نکته قابل تامل اینکه هنوز چند روز از شهادت ان عزیزان نگذشته بود که پدر شهید گودرزی به همراه چند تن از اقوام به یگان امدند تا درصورت انجام عملیات جای شهید عزیز خالی نباشد وحال که ایشان به شهادت رسیدن انها به نیابت از وی درعملیات شرکت کنند.
چون ما به دلیل اماده باش عملیاتی توفیق شرکت در مراسم تشیع جنازه شهدای عزیز را نداشتیم پس از لغو عملیات به همراه جمعی از دوستان برای عرض ادب خدمت خانوادههای محترم انان رسیدیم.

یاد وخاطره همه شهیدان والا مقام گرامی باد

والسلام
علی محمد نظری

از فرماندهان دوران دفاع مقدس

منبع:سلام دلفان

عضویت در کانال تلگرامی شهدای دلفان

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی