فرزند : همتعلی محل تولد: نورآباد
تاریخ تولد: 1346 تاریخ شهادت : 22/6/64
محل شهادت : موسیان
نماز زیر آتش
اکثر بچه ها به پای صخره های دامنه ی کوه پاتاق پناه برده بودند . معلوم نبود چه اتفاقی می خواهد بیافتد.گفتم سید نماز را رها کن الان کشته می شی .تبسمی کرد ،چشم هایش را باز وبسته نمود .آتش دشمن شدیدتر می شدبعداز نماز گفت:برادر چی می گفتی ؟درهمان حال برای شهادت آماده بودم دوست داشتم در آن لحظه که در پیشگاه خدا بودم به لقا حق بروم.سرانجام ایشان پس ازدو روز در اسلام آباد غرب توسط منافقین کور دل به درجه رفیع شهادت نائل آمد
روای:جمشید حیدری به نقل از کتاب طلایه داران معرفت 2
فرمانده گردان در ابتدا با ایشان مخالفت کرد ولی او در مقابل اصرار فرمانده در پشت خط گفت :اگر قرار بودکه که من درپشت جبهه بمانم از حوزه علمیه به اینجا نمی آمدم وهمانجا می ماندم .بدین ترتیب به همراه برادران گردان حمزه سیدالشهدا به خط مقدم اعزام شدند .فردای عملیات حدود ساعت12ظهر شاهد به شهادت رسیدن مسعود امیدیان بودم،موج انفجار حدود دو متر اورا از زمین بلند کرد وجسم پاکش روی خاک خونین نبرد افتاد وبه فیض شهادت رسید.
منبع: کتاب غیرت وغربت با اندکی تلخیص
زمانی که برای عملیات ( شاخ شمیران عراق ) آماده می شدیم (1367 ) ، به فرمانده محترم گردان حضرت حمزه سید الشهداءگفتیم که‹‹ ما جانشین گروهان نداریم و شما کسی را معرّفی نمائید و ایشان نیز گفتند که ‹‹ فرد زبده ای را سراغ دارم که وی را به شما معرّفی خواهم نمود و سپس ‹‹ آقای عزیز قاسم پور ›› را معرّفی کردند . بعد از چند روزی از منطقة سد بوکان به منطقة شیخ صالح کرمانشاه رفته و یک روز در آنجا ماندیم و بعد اعلام کردند که فرماندهان گروهان جمع شوند و به منطقه بروند و از نزدیک وضعیّت دشمن را ببینند ، ما نیز رفتیم و دشمن شناسایی کردیم و برگشتیم و داخل چادرها آمدیم و ایشان (خطاب به ما ) گفتند: ‹‹ شما که آنجا رفتید، فوری از وضعیت دشمن صحبت نموده و ما را توجیح نمائید.››ضمن صحبت هایی که دربارة عملیات با هم داشتیم ایشان را از وضعیّت دشمن مطلع کرده و سپس از چادر ها بیرون آمدیم و گفتند: ‹‹ خیلی خوب ، مگر همین شاخ شمیران نیست ؟ ›› بنده گفتم بله همین است سپس فرمودند: