پایگاه فرهنگی ،مذهبی شهدای دلفان

وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ

پایگاه فرهنگی ،مذهبی شهدای دلفان

وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ

شهید موسی مراد نوروزی

دوشنبه, ۱۸ فروردين ۱۳۹۳، ۱۰:۱۶ ب.ظ

آذر ماه سال ۱۳۵۰در روستای کن کبود پنجمین فرزند خانواده ی نوروزی پا به عرصه گیتی نهاد وی را موسی مراد نامیدند.

موسی مراد دوران کودکی ونوجوانی را در دامن پاک مادری مومن وفداکار و پدری زحمتکش گذراند.

اعضاء خانواده  شهید و بستگان اذعان می کنند که ازهمان کودکی و دوران ابتدایی آثار کرامت وبزرگی،ولایت پذیری و دیانت در اعمال ،گفتار و چهره شهید پدیدار بود،وی فردی با گذشت و ایثار،اهل نماز و روزه ،خوش اخلاق و دارای پشتکار فراوان بود.

در سال ۱۳۵۸به همراه خانواده عازم شهر نورآباد شد،با توجه به وضعیت  اقتصادی خانواده ،در کنار اشتغال به تحصیل علم به دست فروشی می پرداخت تا بتواند از این راه ضمن تامین هزینه ی تحصیل خویش قسمتی از مخارج خانواده را نیز تامین کند.شهید موسی مراد نوروزی از لحاظ اخلاق حسنه و فداکارای و عقلانیت در بین همکلاسی ها و هم سن و سالان خویش متمایز نشان می داد  به طوری که به نقل از بستگان هرگاه بین دونفر اختلافی روی می داد شهید با وجود سن پایین برای آشتی دادن پا در میانی می کرد و دیگران را موعظه و از اختلاف و دشمنی نهی می کرد.

در هنگام تحصیل در سال اول راهنمایی به علت شدت ضعف مالی خانواده تحصیل را موقتا رها کرده و به تهران عزیمت نمود ودر آنجا به جوشکاری مشغول شد.

باشروع جنگ تحمیلی ودر اولین اعزام به جبهه به عنوان فرمانده دسته انتخاب شد ودر منطقه عملیاتی حاج عمران در اردیبهشت ۱۳۶۵ با زبان روزه شهد شیرین شهادت را نوشید و جنازه ی مطهرش را ۹ سال بعد در سال ۱۳۷۴ تفحص و بر روی دوش مردم شهید پرور و ولایت مدار دلفان تشییع شد.

قسمتی از وصیت نامه شهید:موسی مراد نوروزی

 

بسم الله الرحمن الرحیم

حمد وسپاس مخصوص خدای مهربانی است که از میان اولاد پیغمبر اکرم(ص)امام خمینی(ره) را انتخاب نمود.

حمد وسپاس مخصوص خدای است که دلهای بسیجیان رو چون آیینه صاف آفرید و عشق حسین(ع) را در دلشان جا داد

نصرمن الله و فتح قریب،به یاری خداوند پیروزی نزدیک است.

پدر عزیزم ومادر مهربانم برای من گریه نکنید من یک امانتی بودم در دست شما احسن و آفرین بر پدرانیکه امانتی امام زمان ونائب برحقش خمینی بت شکن را پس دادند،در شهر وروستا به یاد خدا باشید ویک لحظه اسم رزمندگان را از یاد نبرید همیشه به یاد آنها باشید.

برادر عزیزم و خواهرانم خواهش می کنم برا من گریه نکنید من به کام خود وآرزوی خود رسیده ام و برادران عزیزم و خواهران عزیزم احسن وآفرین که بنده یک امانتی بودم در دست شما و شما امانتی امام امت را پس دادید و امانتی شما هم بنده بودم.

اگر سربه  سر تن به کشتن دهیم         ازآن به که کشور به دشمن دهیم

نظرات  (۱)

زندگی نامه کامل و اصل این خاطره که خواهید خواندبه نقل ازخانواده شهیددرسایت خبری سلام دلفان موجودمیباشدمادر شهید میگوید بعد از شهادت فرزندم هیچ گاه موفق به دیدنش در خواب نشدم ،اما یکبار او را در عالم بیداری دیدم مادر شهیدباچشمانی اشکبار میگفت به شما می توانم دروغ بگویم اما به خدا که نمی توانم دروغ بگم ،زمانی که پدر شهید لحظات آخر عمر را می گذراند  برخی از بستگان در منزل ما جمع شده بودند که دیدم فرزند شهیدم با لباس بسیجی که عکس امام خمینی(ره) روی سینه اش بود وارد اتاق شد به بستگان گفتم موسی مراد آمده، ولی آنان باور نکردند ،در آن لحظات مرحوم پدرش رو به من کرد و گفت که موسی مراد آمده حال من رو بپرسه من با چشم های خودم دیدم که شهید آمد و بالش زیر سر پدرش را تکان داد و ورفت ،لحظاتی بعد پدر شهید دار فانی را وداع گفت.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی