پایگاه فرهنگی ،مذهبی شهدای دلفان

وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ

پایگاه فرهنگی ،مذهبی شهدای دلفان

وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ

۱۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شهید عزیزقاسمیان(قاسم پور)» ثبت شده است


دریافت
مدت زمان: 20 ثانیه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ دی ۰۰ ، ۱۶:۲۲

این کتاب مروری است بر زندگی نامه ،خاطرات و وصیت نامه شهید والمقام  عزیز قاسمیان  می باشد

دریافت
حجم: 4.36 مگابایت

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ بهمن ۹۳ ، ۱۸:۱۰

«بچه ها درس امروزمان پر کشیدن است »نام کتابی به بیان گوشه ای از خاطرات شهید عزیز قاسمیان در قالب داستان می پردازد این کتاب که توسط سرکار خانم فریده شادابی وانتشارات پیام ایثار طبع ونشر گردیده است برای رده سنی کودکان ونوجوانان می باشد
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ بهمن ۹۳ ، ۱۶:۳۸


زمانی که برای عملیات ( شاخ شمیران عراق ) آماده می شدیم (1367 ) ، به فرمانده محترم گردان حضرت حمزه سید الشهداءگفتیم که‹‹ ما جانشین گروهان نداریم و شما کسی را معرّفی نمائید و ایشان نیز گفتند که ‹‹ فرد زبده ای را سراغ دارم که وی را به شما معرّفی خواهم نمود و سپس ‹‹ آقای عزیز قاسم پور ›› را معرّفی کردند . بعد از چند روزی از منطقة سد بوکان به منطقة شیخ صالح کرمانشاه رفته و یک روز در آنجا ماندیم و بعد اعلام کردند که فرماندهان گروهان جمع شوند و به منطقه بروند و از نزدیک وضعیّت دشمن را ببینند ، ما نیز رفتیم و دشمن شناسایی کردیم و برگشتیم و داخل چادرها آمدیم و ایشان (خطاب به ما ) گفتند: ‹‹ شما که آنجا رفتید، فوری از وضعیت دشمن صحبت نموده و ما را توجیح نمائید.››ضمن صحبت هایی که دربارة عملیات با هم داشتیم ایشان را از وضعیّت دشمن مطلع کرده و سپس از چادر ها بیرون آمدیم و گفتند: ‹‹ خیلی خوب ، مگر همین شاخ شمیران نیست ؟ ›› بنده گفتم بله همین است سپس فرمودند:

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۹۳ ، ۱۲:۴۲


هنگامی که وی از بیمارستان شهدای تبریز به خانه آمدند با روحیّه ای خوب و سرشار ازمعنویّت در کنار دوستان و اقوام نشسته بود و مشغول صحبت کردن بودند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ خرداد ۹۳ ، ۱۸:۱۲


در بعضی از شبها ، نوار های ویدئویی استاد مظاهری را برای رزمندگان پخش می کردند

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ ارديبهشت ۹۳ ، ۰۱:۰۸



صبح روز 7 / 1 / 1367 در چند قدمی عراقیها : ایشان روی یک بلندی اذان صبح را با صدای رساوبلند قرائت می کردند.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۲:۰۶

در بهار 1379مشغول تهیّة کلکسیون کاملی از عکس های برادرم به منظور زنده نگه داشتن یاد و خاطرة ایشان در قالب فیلمی بودم و با تحقیق و تفحّص عکس های مختلفی را جمع آوری کرده  بودم  ،مع الوصف یک روز عکسی را در منزل پدر زنش یافتم که قبلاً هیچ وقت آنرا ندیده بودم  و چون فیلمش را نداشتیم به منظور ظهور آن عکّا سی های مختلف شهرستان نورآباد و خرم آباد را تماماً گشتم، مع الأسف همگی جواب منفی داده و اظهار بی اطّلاعی کردند. عکس مزبور تنها یک نسخه بود و چاپ آن هم ضرورت داشت ، بنده نیز خسته و نگران و نومید، هر چه فکر کردم فکرم به جایی نرسید، تا اینکه در یکی از شب های جمعه (بعد از نماز صبح)بخواب رفتم ، در عالم رؤیا برادرشهیدم را در خواب دیدم و چون عکس مزبور از جیبم کمی پیدا بود فرمودند : ‹‹ این عکس کیست ؟ ›› گفتم : ‹‹ عکس شما ست ، آنرا امانت گرفته ام تا از رویش ظاهر کنم . ›› نگاهی به عکس انداختند و ادامه دادند ‹
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ فروردين ۹۳ ، ۲۲:۱۱